یادداشت سردبیر، شماره 31
سیاوش دانشور
در باره تاکتیک اعتصاب غذا

در فرهنگ سیاسی مسلط که بخشا میراث سنتهای قدیمی و اجتماعا منسوخ است، روشهای مبارزه سیاسی و تاکتیک ها بخشا ثابت مانده اند. یکی از این روشها اعتصاب غذا است. فرض عمومی و اعلام نشده فرهنگ سیاسی جاری اینست که اعتصاب غذا هم روش و تاکتیکی است مانند تظاهرات یا تحصن یا کم کاری یا اعتصاب و غیره. آیا واقعا اینطور است؟ اولین سوال اینست که چرا مثلا اعتصاب کارگری که اشکال قدرتمند و رادیکال آن نفس ها را در سینه بورژواها حبس میکند، امید و اعتماد بنفس در جامعه می آفریند، اما اعتصاب غذای تعدادی معترض و از جان گذاشته، فردی یا جمعی، تنها ترحم و دلواپسی اطرافیان و یاس را ایجاد میکند؟ سوال دیگر اینست آیا روشها و تاکتیکهای جنبش چپ و سوسیالیستی با روشها و تاکتیکهای جنبش اسلامی و دست راستیها یکی است؟ آیا سنتهای مختلف اجتماعی و طبقاتی روشهای مبارزه شان یکسان است؟ کارگر و بورژوا، کمونیست و سوسیالیست و لیبرال و مذهبی به یک روش مشترک اعتراض میکنند؟ ممکن است مطرح شود که اعتراض و تظاهرات و اعتصاب را همه جنبشها اتخاذ میکنند، مهم اینست که هر کسی در این اعتراض چه میخواهد و چه میگوید؟ کاملا درست است اما این استدلال در مورد اعتصاب غذا صدق نمیکند. تظاهرات نیروهای دست راستی و اسلامیون تروریست را با خواست مثلا حمایت از بوش یا ایجاد قوانین شریعه را نمیتوان با تظاهرات کارگران و مردم آزادیخواه برای ممانعت از تصویب سیاستهای دست راستی دولتها یکی فرض گرفت. تنها اشتراک ایندو کلمه تظاهرات است. نه شعارها، نه خواستها، نه سنتهای مبارزه، نه ترکیب نیروها و نه اهداف یکی نیستند. یکی پرچم میسوزاند و نفرت قومی و ملی و مذهبی تولید میکند و دیگری از برابری و آزادی و ارتقا حرمت بشر میگوید. در یکی زن کلا ناموجود است و اگر هست درجه چندم است و در دیگری زنان اگر جلوتر از مردان نباشند در صفی متحد مبارزه میکنند. یکی نماینده ارتجاع تاریخ است و دیگری نماینده مدرنیسم و مدنیت سوسیالیستی. جنبش راستها و سفیدها با جنبش چپ ها و کمونیستها و سرخها نمیتواند دارای سنتها و روشها و تاکتیکهای یکسان باشند. اعتصاب غذا، مستقل از اینکه چه تاریخی دارد، در اعتراض چریکهای ایرلندی و بابی ساندز و دوستانش مورد توجه جهانی قرار گرفت و بویژه بدنبال این واقعه تلاش شد الگوی بابی ساندز اینجا و آنجا تکرار شود. در ایران سنت اعتصاب غذا در زندانهای رژیم سلطنتی و اسلامی در مبارزات زندانیان بعنوان یک تاکتیک فردی و جمعی "رادیکال" اتخاذ شد. در زندانهای رژیم اسلامی و برای مقابله با فشار و تعدی های زندانبانان، ظاهرا از اسلامیون و گنجی تا مجاهد و فدائی و ناسیونالیست و سوسیالیست در این تاکتیک اشتراک دارند. حتی و متاسفانه این اواخر این تاکتیک به جنبش کارگری و برخی فعالین کارگری هم رسید!
حقیقت این است که دوران بابی ساندز گذشته است! جنبشی که فرد حماسه ساز و قهرمان موتور محرکه آن بود در یک مقیاس جهانی شکست خورد. مقاومت در مقابل ارتجاع البته تنها روشش نه اعتصاب غذا بوده است و نه اعتصاب غذا تا مرگ، یعنی از اعتصاب تر به اعتصاب خشک و نابودی خود، تنها شکل مقاومت و نه گفتن به ارتجاع بوده است. در بیرون زندان این تاکتیک و روش را جنبشهای ناسیونالیستی و چپ سنتی و اسلامیون اتخاذ میکنند. همه دیده اند که طرفداران عبداله اوجلان در مراکز شهرهای اروپا با پهن کردن رختخواب به اعتصاب غذا متوسل میشوند. همه دیده اند که جریانات چپ سنتی برخا وقتی میخواهند اعتراض شان را "رادیکال" کنند از این روش استفاده میکنند. در مجلس رژیم اسلامی اصلاح طلبان حکومتی "روزه سیاسی" میگرفتند! نام اسلامی اعتصاب غذا! یا در مواردی پناهندگان دست به اعتصاب غذا زدند و بخشا اقدام به دوختن لب و پلک چشمان خود کردند. برخی هم عنوان "ماراتن مرگ" را براین روش نهاده اند! مثالها بسیارند. در زندان نیز این یک روش قدیمی اعتراض برای عقب راندن و کاهش فشار بر زندانی بوده است. یک بحث دیگر ممکن است این باشد که بیرون زندان تاکتیک اعتصاب غذا روش مناسبی نیست اما در زندان و برای زندانی ای که ناچار است یک تنه با انواع شکنجه روبرو شود، این تنها راهی است که میتواند بعنوان یک حرکت فردی وضعیت را به نفع خود عوض کند. همه ما کم و بیش و مستقیم و غیر مستقیم این تجارب را داریم. همه ما میدانیم حتی آنجا که زندانی در بیخبری و سانسور مطلق دنیای بیرون قرار میگیرد، هزاران قلب با اوست و هزاران دست حمایت در کنار اوست. این تصور که زندان پدیده ای تماما مستقل و بیرون از سوخت و ساز مبارزه سیاسی و اجتماعی است تصوری است که منشا آن همان قهرمان پروری و اسطوره سازی است. در دنیای واقعی اما زندان ادامه جامعه است، ایستگاهی است که در طول مبارزه سیاسی ممکن است بارها در آن توقف داشت. زندان مرکز قدرت دشمنی است که جنبش ما در حال جنگ با آن است. نه با اسارت تعدادی از نیروهای جبهه آزادی و برابری و نه با کشتار آنها این مبارزه متوقف نمیشود و در اشکال مختلف این رودروئی ادامه دارد. اگر مبارزه امری اجتماعی است و مهمتر امر توده مردم است، آنوقت روشهای این مبارزه هم باید اجتماعی و در توان کل مردمی باشد که تغییر میخواهند. زندان مرکز ثقل قدرت رژیمهای سرمایه داری است. زندانها و دادگاهها و نیروی قهریه اساس قدرت طبقه حاکم است. اگر زرق و برق نهاد دولت و مجلس و سیستم اداری را کنار بزنید به همین اساس قدرت طبقه حاکم یعنی زندان و دادگاه و قوانین حافظ منافع آنان و نیروی قهریه سرکوب میرسید. به همین دلیل در دوره های انقلابی یا در دوره هائی که خطر اعتراض و شورش و اعتصاب بالا میگیرد، دولت با همین عنوان و بدون تعارف در مقابل جامعه و جنبشهای انقلابی و طبقه کارگر قرار میگیرد. اما چه تاریخا و چه اثباتا دندان این قدرت را تنها مبارزه متشکل و قدرتمند و اجتماعی جنبشهای رادیکال و انساندوست میتواند بکشد نه سیاست نابودی فردی. یک نکته دیگر اینست که تلقی ای که فکر میکند میتوان نیروی سرکوب را با اعتصاب غذا پس راند، یک نوع توهم را در خود مستتر دارد و آن اینست که فکر میکند ارتجاع چه بخاطر پیامدهای مرگ زندانی و چه نگرانی از جان زندانی عقب نشینی میکند! در موارد بسیار مشخصی و تحت تناسب قوای بسیار خاصی این شاید درست باشد، اما بعنوان نقطه عزیمت تحلیلی متکی بر توهماتی است که نمیتواند توضیح دهد زندان و شکنجه گر و شکنجه گاه و تکنولوژی "مدرن" شکنجه و اساسا قوه قهریه چرا وجود دارد.
جنبش کمونیسم کارگری و سنت رادیکال سوسیالیستی کارگران، ضمن درک شرایط بغایت سخت زندانی زیر شکنجه، ضمن تلاش برای رهائی زندانیان و بهبود وضعیت و حقوق آنان، مخالف اعتصاب غذا بعنوان روش و تاکتیک مقابله است. این روش بدرد هر جنبش و سنت سیاسی بخورد بدرد جنبش سوسیالیستی و اردوی آزادی و برابری نمیخورد. بنا با اخبار نیز تعدادی از دستگیرشدگان 13 آذر در زندان دست به اعتصاب غذا زدند. همینطور چند دانشجوی دانشگاه اصفهان برای خواستهایشان هشت روز در اعتصاب غذا بسر بردند. ما مخالف اين سياست و تاکتيک هستیم. آنرا نادرست میدانیم. چرا؟
اول، مبارزه کار توده طبقه کارگر، توده مردم، و تاکید میکنم مردم بسیار "عادی" است. توده عظیم طبقه کارگر و مردم و در این بحث مشخص توده وسیع دانشجویان دانشجويان قادر به اعتصاب غذا نيستند. یعنی نمیتوانند وارد این سیستم از مبارزه سیاسی شوند. یعنی این روش الیتیستی و جدا از مردم است و بنا به مشخصات خود دامنه مبارزه را محدود و مشروط ميکند. به این عنوان تاکتیک تعرضی و رادیکالی نیست بلکه تاکتیکی محافظه کار و عمیقا محدود کننده و در موارد بسیاری فلج کننده است.
دوم، هسته اصلی هر مبارزه اجتماعی که خواهان تغییر است عنصر امید به آینده ای بهتر است. همین امید و خواست تغییر است که نیروی اجتماعی دارد و در باورها و تلاش روزمره توده های وسیع مردم ریشه دارد. متقابلا سنت و تاکتیک اعتصاب غذا متکی بر عنصر استیصال و ناامیدی عملی به تداوم مبارزه اجتماعی است. در آن اراده فرد جای اراده جمع مینشیند. فرد اتمیزه که در جامعه موجود، چه در زندان و چه بیرون، فاقد قدرت است، جای قدرت اجتماعی و متشکل مینشیند. تاکتیک اعتصاب غذا تلویحا و اثباتا باور به تلاش جمعی را نفی میکند. آنجا هم که فراخوان حمایت میدهد، گویا باید دیگران هم بیایند و به اعتصاب غذا بپیوندند. (مورد گنجی و اعتصاب غذای حمایتی نیروهای ملی اسلامی را بیاد آورید)
سوم، جنبش آزادی و برابری پرچمی را برافراشته که میخواهد جامعه را به صاحبان اصلی آن برگرداند. این جنبشی انسان محور و بشدت حق بجانب است. اعتصاب غذا نه فقط کمترین حق بجانبی را در خود ندارد بلکه نوعی مظلوم نمايى شبه مذهبی و عرفانی است. نوعی حمله به خود و خود زنی است. ما نياز داريم مبارزمان محکم و اصولى باشد و جامعه در ابعاد وسیع از آن درس بگيرد و بتواند با شور وارد آن شود. اعتصاب غذا نقش کاملا برعکس را ايفا ميکند. معمولا اعتصاب غذا نقطه شروع گسترش مبارزات نیست، بلکه اعلام ختم "شکوهمند" آنست. این سیاست آگاهانه یا ناآگاهانه به ضرر جنبش ماست.
چهارم، هدف اعلام شده مبارزه ما ایجاد دنيائى انسانی است. انقلاب کارگری با تمام جنگها و قیامها و حتی خونریزیها که میتواند در مسیرش رخ دهد، انقلابی متکی به امید و آرمان انسانهای بیشمار برای برپائی دنیائی آزاد و مرفه است. روشها و تاکتیکهای این مبارزه و انقلاب نمیتواند از اهداف و سیاستهای آن جدا باشد و یا حتی علیه آن باشد. این مبارزه امر طبقه کارگر و توده وسیع مردم است و اگر قرار است روش رسیدن به پیروزی این باشد که صدمات جبران ناپذير متحمل شویم، آنوقت باید بطور جدی در سیاستها و تاکتیکهایمان تردید کنیم. اعتصاب غذا حمله به خود است، خود زنی است، ضربات جبران ناپذيرى به اعتصابیون وارد میکند، علیه اهداف و آرمانهای شریف و سوسیالیستی طبقه کارگر است. بجای تقویت و گسترش این مبارزه آن را تضعیف و محدود میکند.  
پنجم، و بالاخره باید این را تصریح کرد که رادیکالیزم سوسیالیستی امری انسانی و اجتماعی است. جنبش ما ناچار است روز معینی به نهادهای قدرت حمله کند، قیام سازمان دهد، خلع سلاح کند، بجنگد و با قدرت در این جنگ پیروز شود. تاریخ تاکنونی جنبش ما نیز تاریخ قهرمانیهای طبقه کارگر و اعتراضات و اعتصابات و قیامها و انقلابات پرشور است. میخواهم پیشاپیش پاسخ این دیدگاه رمانیست های انقلابی خرده بورژوا را داده باشم که میگویند "مبارزه هزینه دارد"! رادیکالیسم خرده بورژوائی و روشهای آن با رادیکالیسم کارگری و سنت سوسیالیستی تفاوت ماهوی دارد. هر مبارزه و پیروزی آن چهارچوب و مشخصاتی دارد. سنتی که هر مبارزه را به "جنگ آخر" ارتقا میدهد، قصد پیروزی ندارد. قصد ندارد موانع سازمانیابی و پیشروی این مبارزات را برطرف کند. قصد ندارد استراتژی پیروزی را ترسیم و عملی کند. خوشبختانه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب مخالفت خود را با اعتصاب غذا اعلام کرده اند. تاکتیک و روش اعتصاب غذا بویژه توسط جنبش آزادی و برابری باید اکید کنار گذاشته شود. اين روشی غیر سوسیالیستی و غیر کارگری است. این سیاست سنت جنبش سوسیالیستی کارگران نیست. توصیه اکید ما به عزیزان زندانی دربند اینست که اعتصابشان را خاتمه دهند و به وجود عزیزشان راسا صدمه نزنند.*

دیگر مقالات از سیاوش دانشور